دنیای ادم ها با هم فرق میکند…
یکی در سی سالگی هنوز دلش از کتکی که در ده سالگی از پدرش خرده پر است و یکی همان لحظه تیر خلاصِ فراموشی را میزند…
یکی در اوج ناامیدی سر پا می میرد و یکی بدون تلاش به دنیایی از امید واهی میرسد
دنیای ادم ها با هم فرق میکند
یکی سکوتش سنگ را به زانودر میاورد و یکی فریادش را به گوش هیچکس نمیتواند برساند
یکی برای بخشیدن به پنجاه سال زمان احتیاج دارد و یکی همان لحظه های اول زمزمه میکند که : بخشیدم…
یکی برای یک رویا میجنگد و یکی در واقعیت به جنگ میرود…
دنیای آدم ها با هم فرق میکند، برای درک دنیای هر ادمی باید در مسیر پر از سنگ و کلوخه اش بایستی، کفش هایت را در بیاوری و لباس های اورا به تن کنی، منطقش را قرض بگیری و چند قدم با دید او به دنیا نگاه کنی تا بفهمی حرفی که میزند، را در چه شرایطی زده…که بفهمی ان لحظه که از حس تنفر حرف میزد چه سنگی در پاهایش فرورفته وقتی از عشق میگوید ، کدام پرنده روی بام خانه اش آواز خوانده
اگر همه ی ادم ها حاضر شوند برای چند لحظه با کفش های همدیگر راه بروند
انوقت دیگر دنیای ادم ها با هم فرق نمیکند..